مقاله حاضر برای ویژه نامه روزنامه ایران فراهم شده بود اما آنجا مجالی برای چاپ نیافت.



هوالرحمن

سخن گفتن از «حجاب برتر»آغاز بددینی است



مسأله بر سر «حجاب برتر» است. بنده بنابر دلایلی با این عنوان مخالفم و عمیقا براین باورم که عنوان «حجاب برتر» برای یک نوع خاص از حجاب، جز پاشیدن بذر نفاق و ایجاد انشقاق میان امت اسلامی هیچ حاصلی نداشته و ندارد. عنوان «برتر» نه برای چادر ونه برای هیچ نوع دیگری از حجاب معنای محصلی ندارد و به نظر حقیر باید از استعمال آن پرهیز کرد. پیش از ورود به اثبات مدعای بحث، لازم است نظری داشته باشیم به مقوله حجاب یا همان پوشش زنان در دین شریف اسلام. از آنجاییکه راقم این سطور در حجیّت خبر واحد تردید دارد و اخبار وارده در باب حجاب نیز جملگی از این قسمند، پس صرفا به کلام الله خواهد پرداخت که هذا حجت البالغه و بیان الناس است.

در کلام الله آیاتی از سوره مبارکه نور و همچنین آیاتی از سوره مبارکه احزاب نیز در ارتباط با حجاباست. نخست آیاتی را که دلالت بر حجاب و پوشش است و یا مفسران آنها را به نوع خاصی از حجاب تفسیر نموده اند، از نظر می­گذرانیم و سپس به دلالتهای معنای هریک اشاره می­نماییم.

نخستین آیه مربوط است به سوره نور آیه 31 که خداوند میفرماید:


1-­ «وَ قُللِّلْمُؤْمِنَـتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَـرِهِنَّ وَیَحْفَظْنَفُرُوجَهُنَّ وَ لاَ یُبْدِینَزِینَتَهُنَّإِلاَّمَاظَهَرَمِنْهَاوَ لْیَضْرِبْنَبِخُمُرِهِنَّعَلَیجُیُوبِهِنَّوَ لاَ یُبْدِینَزِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَآئِهِنَّ» (نور، 31)

«و به زنان با ایمان بگو: چشم های خود رافرو گیرند و دامان خویش را حفظ كنند و زینت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است، آشكار ننمایند وپوششهای خود را بر سینه خود افكنندو زینت خود را آشكار نسازند، مگر برای شوهرانشان یا پدرانشان و ...»

درباب کلمه «خمر» که ما آن را به پوشش ترجمه کرده ایم، نظرات متعددی وجود دارد. برخی آن را مطلق پوشش دانسته اند. یعنی هر نوع پوششی که سینه ها را بپوشاند و از دید نامحرم محفوظ دارد. نگاه کنید به: «مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص 127.»

برخی آن را مترادف با مقنعه و روسری دانسته اند. مرحوم طبرسی در ذیل این آیه نوشته است: خُمُر، جمع خمار و آن به معنای مقنعه است، یعنی آنچه سر زن را می‌پوشاند و بر سینه‌اش فرو می‌افتد. نگاه کنید به: «طبرسی،مجمع‌البیان، ج 7، ص 241»

آنچه در ترجمه خمر باید بدان توجه نمود مطلق پوشش است و هیچ دلالتی بر نوع خاص از پوشش وجود ندارد لذا اختلاف در فهم آن به دلیل اطلاق آن است. خواه روسری، خواه مقنعه و خواه هرنوع لباس و پوشش دیگری که بتواند سر و سینه های زن را بپوشاند مصداق واژه «خمر» خواهد بود. طبیعی است که کلام الله درصدد تعیین مصداق نبوده و این عدم تعیین مصداق نیز به دلیل شرایط اقلیمی، فرهنگی و زمانی متفاوت است که میتواند مصداق را معین سازد.

آیه دیگری که در ارتباط با پوشش زنان نازل گردیده است آیه 59 از سوره مبارکه احزاب است که میفرماید:

2-­ «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ»

اى پیامبر، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه پوشش خود را بر خود فرو پوشند. این مناسب‏تر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند. و خدا آمرزنده و مهربان است.»

درباب کلمه «جلابیب» که ما آن را نیز به پوشش ترجمه نموده­ایم، میان مترجمان و مفسران اختلاف نظر وجود دارد.

1-برخی آن را پوششى میدانند كه سر و گردن و بالاتنه را مى‏پوشاند مانند مقنعه، روسری یا هر نوع پوشش دیگر.

2-­برخی نیز آن را چیزى میدانند كه تمام بدن را بپوشاند مانند چادر، مانتو و یا هر نوع پوشش یک پارچه.

3-­برخی نیز این واژه «جلابیب» و واژة «خُمُر» را به یک معنا دانسته‌اند، از جمله راغب اصفهانی که گفته است: «جلابیب به معنای پیراهن‌ها و روسری‌ها است.»نگاه کنید به: «راغب، مفردات الفاظ القرآن، ص 199.»

شیخ طوسی نیزآن را با «خمر» یکی دانسته و در بیان معنای آن گفته است: «جلباب به معنای مقنعه‌ای است که سر و سینه زن را می‌پوشاند. نگاه کنید به: «طوسی، التبیان، ج 8، ص 36.»

4-­بعضی نیز در بیان معنای واژة مزبور، به تردید افتاده‌اند، مانند فیروزآبادی که می‌نویسد: «جلباب به معنای قمیص و آن لباسی است گشاد، کوچکتر از چادر یا به معنای پوششی است که زن آن را روپوش لباس خود قرار می‌دهد، مانند چادر و یا اینکه به معنای روسری است.»نگاه کنید به: «فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج 1، ص 173.»

مرحوم علامه طباطبایی صاحب المیزان نیز سخنی نزدیک به سخن فیروزآبادی دارد. وی می‌نویسد: «جلابیب، جمع جلباب و آن لباسی است که زن به دور خود می‌گیرد و همة بدن او را می‌پوشاند و یا اینکه به معنای مقنعه است، یعنی پوششی که زن با آن سر و صورت خود را می‌پوشاند.»نگاه کنید به: «سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 339.»

5-برخی نیزکلمة «جلابیب» را به معنای پوشش سرتاسری و چادر یا چیزی غیر از روسری دانسته‌اند. جوهری می‌نویسد: «الجلباب الملحفه؛ جلباب، به معنای پوشش سرتاسری است.»نگاه کنید به: «جوهری، صحاح اللغة، ج 1، ص 101.»

قرطبی نیز می‌نویسد: «جلابیب، جمع جلباب و آن پوششی است بزرگتر از روسری» و از ابن‌عباس و ابن‌مسعود، روایت شده که آن دو جلباب را به ردا معنا کرده‌اند، بعضی نیز آن را به معنای روسری دانسته‌اند. ولی صحیح‌تر آن است که واژة مزبور را به معنای پوششی بدانیم که همة بدن را می‌پوشاند.نگاه کنید به: «قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 244.»

اسماعیل‌بن‌کثیر، مفسر اهل سنت، نیز می‌نویسد: «جلباب، به معنای ردایی است که روی مقنعه قرار می‌گیرد... و آن امروزه، به منزلة چادر است.»نگاه کنید به: «ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 244.»

به غیر از دسته اخیر که از جلابیب پوشش خاصی به نام چادر را اراده میکنند، شاهد هستیم که اغلب مفسران و لغت شناسان در اطلاق این لغت به نوع خاصی از پوشش تردید داشته و سعی در ارائه نظری موسع داشته اند. لذا ما نیز در واژه مزبور را همانند «خمر» به «پوشش» ترجمه نموده ایم تا هرگونه پوششی اعم از روسری، مقنعه، چادر و یا انواع دیگر پوششها را دربرگیرد.

اما آنچه در کلام الله و حتی رأی مفسران هرگز سخنی از آن به میان نیامده، رنگ خاص برای این پوشش است و مسلم است که محدود کردن این پوشش به رنگی خاص نیز از جملۀ سلایق و آداب و سننی است که در هر قوم وپ/ فرهنگی و بسته به اقتضائات زمان و مکان و حتی سلایق فردی و شخصی می­تواند متغیر باشد.

حجاب برتر یعنی چه؟

با توجه به مطالبی که بیان شد اکنون باید بدانیم وقتی از حجاب برتر سخن می­گوییم دقیقا به لوازم سخن خودآگاه باشیم و بدانیم هر سخن تبعات و لوازمی دارد که چنانچه بدانها آگاه نباشیم می­تواند خسارات جبران ناپذیری وارد سازد.

حجاب همانگونه که در ایات کلام الله آمده است و در واقع نمی توان آن را به نوع خاصی محدود کرد یکی از احکام واجب اسلامی است. آنچه مسلم است احکام اسلامی و بطور کلی همه عبادات صورتی دارند و معنایی. این صورت و معنا را میتوان همان ظاهر و باطن، یا شریعت و حقیقت احکام دانست. فی المثل نماز که صورتی و ظاهری دارد، حقایق و باطنی و بل بطونی نیز دارد که اهل معنا و حقیقت بدان نائل میشوند و درباب آن سخن نیز گفته اند. صورت این فریضه همان است که در طول شبانه روز در پنج وعده و در 17 رکعت خلاصه میشود. در مرتبه صورت هیچ تفاوتی میان نماز اولیاء و افراد معمولی نیست. یعنی انسان کامل نیز نماز صبحش 2 رکعت است و دیگر مسلمانان نیز این فریضه را به همان صورت می­خوانند. اما اینکه این صورت ظاهر با چه کیفیتی و چه احوالی خوانده شود بسته به شرایط فردی می تواند متفاوت باشد. شخصی همین نماز دو رکعتی را چنان مطول میخواند که به بلندای طلوع خورشید باشد، دیگری به حداقل صورت آن اکتفا میکند. یکی در حمد و سوره به توحید اکتفا میکند، دیگری سوره ای بلند را اختیار میکند، اما هرگز نمیتوان به صرف این ظواهر حکم به برتری یا پست تری صورت اعمال نمود. چنانکه در سیره معصومین نیز چنین احکامی صادر نشده است که بر فرض به صرفا مطول بودن نماز آن را برتر بدانند و یا به صرف اجمال آن آن را پست تر بشمارند. بل در بسیاری از مواضع خلاف ان نیز دیده شده است. کسانی که در صورت ظاهر اعمال و عباداتشان بسیار کمیت عریض و طویلی داشته اند و لکن در حقیقت نه تنها هیچ حظی از باطن آن اعمال نبرده اند بل در برابر آن نیز ایستاده اند. مصداق بارز این جماعت خوارجی بودند که پیشانیهایشان براثر طول سجدهایشان پینه بسته بود و حافظان قرآن بودند و درعین حال در برابر قرآن ناطق ایستادند. لذا هرگز نمی­توان صورت ظاهر را به برتر و پست تر منقسم نمود و از نماز برتر و نماز پست تر سخن گفت مگر به باطن و حقیقت نماز. همینگونه است وضع دیگر احکام، مانند روزه، زکات وغیره.

حجاب نیز مانند دیگر احکام اسلامی واجد صورتی و باطن یا بطونی است. صورت این حکم اسلامی همانگونه که از آیات بر می­آید پوشاندن سر و نقاطی از بدن است. این صورت ظاهر می­تواند بسته به شرایط فردی، اقلیمی و زمانی نیز متغیر باشد. خواه روسری، خواه مقنعه، چادر، شال و یا مانتو و هر نوع پوششی که سر و بدن را بپوشاند در حکم حجاب و پوشش است.اما حجاب نیز مانند دیگر احکام اسلامی ذوبطون است. آنچه از باطن حجاب میتوان گفت بطور مسلم به عفت باز میگردد. حجاب امریست معطوف به عفت و برای آن و چنانچه این باطن و حقیقت تحقق نیابد، مانند نماز و حفظ قرآن آن جماعت پینه بر پیشانی زده، هیچ حظی از صورت این حکم اسلامی نخواهند برد و بل گرفتار بلیه دیگری خواهند بود که نامش عجب است. چه بسیار زنانی که حجابشان نه موجب رستگاریشان، بل حجاب روحشان شده است و خود را به واسطه این صورت ظاهر برتر و بالاتر از دیگران میدانند. این صفت برتربینی و عجب، در حقیقت از جمله اوصاف گروهی از مردم است که میتوان آنها را «بد دینان» نامید که در برابر «دینداران» و در کنار «بی دینان» قرار می­گیرند.

توضیح این سخن آنکه در کلام الله، انسانها در نسبت با دین به سه نوع تقسیم میشوند.

نخست دینداران:

دینداران کسانی هستند که کتاب هدایتگر آنان است. اینان متقین هستند. متقین کسانی هستند که ایمان به غیب دارند. ایمان به غیب نیز خود بر دو نوع است هم ایمان به «عالم غیب» دارند، هم ایمان به «غیب عالم».

ایمان به عالم غیب بدان معنی است که یوم الاخره را می­شناسند و بدان باور دارند. همچنین عوالم غیبیه مانند عالم برزخ و عالم ملکوت را نیز باور دارند.

اما ایمان به «غیب عالم» ایمان به باطن عالم و مافیهاست. چنانکه خداوند نیز بدان تصریح دارد: «و لله غیب السموات و الارض»باطن آسمانها (و هرآنچه که در اوست) و زمین (و هرآنچه که در زمین است) متعلق ایمان متقین است.

دیندارن که به غیب عالم ایمان دارند، باطن عالم و احکام و عبادات را نیز میدانند. اینان میدانند که هر حکمی باطن و حقیقتی دارد و به صرف صورت نمی­توان دم از دینداری زد. اینان نماز را خاشعانه می­خوانند، «قد افلح المؤمنون. الذین هم فی صلاتهم خاشعون» و نه تنها نماز بل همه عباداتشان خاشعانه است. خشوع در عبادات از جمله در حجاب به دو معناست نخست آنکه این عبادت خود را در برابر ذات باری تعالی و عظمت او هیچ میدانند. هیچ عملی و عبادتی شایسته او حضرت ربوبی نیست و بنده به هیچ یک از اعمال خود نمیتواند دل ببند.

معنای دیگر خشوع در عبادات این است که بنده بواسطه این اعمال و عبادات هرگز خود را برتر از بندگان دیگر نبیند. آنکه نماز میخواند نمی تواند خود را از بنده تارک صلاه برتر بداند و انکه حجاب دارد نباید خود را برتر از کسانی بداند که حجاب ندارند.

دینداران در نهایت خشوع اند و عباداتشان نه از سر ترس از آتش جهنم است و نه سودای بهشت دارند، بل تنها برای رضایت دوست چنین اند.

دو دیگر بی­دینان:

بی دینان کسانی هستند که در برابر احکام الهی سر فرو نمی آورند و راه طغیان در پیش میگیرند. اینان دلهایشان مملو از نفرت و کینه است. بی دینان بندگان زر و زور و تزویرند و خدای اینان جز نفسانیتشان نیست. این گروه همواره در طول تاریخ بوده اند و نامهای متعددی برایشان میتوان برشمرد. گاهی به صورت کفار در میان اقوام و امتهای پیشین ظاهر می­شوند که در برابر رسولان الهی می­ایستند و گاهی نیز به صورت اربابان قدرت و سیاست در جهان مدرن ظهور می­کنند تا مستضعفان عالم را استثمار کنند.

سه دیگر بددینان:

بددینان گروهی از مردم هستند که خود را دیندار میدانند: (یقول ءمنا بالله و بالیوم الاخر) و میگویند: (انما نحن مصلحون) در حالی که: (وما هم بمومنین) و گمان میکنند که: (یخادعون الله و الذین امنوا) حال آنکه: (و ما یخادعون الا انفسهم و مایشعرون)

اینان کسانی هستند که همه اعمال و احکام دینی را به صورت انجام میدهند لکن چون راهی به باطن آن نیافته اند، نوری از اعمال و عباداتشان برنمیخیزد. (مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ)

«مَثَل آنان، همچون مَثَل كسانى است كه آتشى افروختند، و چون پيرامون آنان را روشنايى داد، خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايى كه نمى‏بينند رهايشان كرد.»

چرا از اعمال و عبادات این گروه نوری برنمی­خیزد؟ چرا اینان در ناریکیهای ظلمات رها می­شوند؟ برای آنکه اینان به استهزاء دیگران مشغولند و ایشان را سفیه می­دانند.(و إذا قيل لهم آمنوا كما آمن الناس قالوا أنؤمن كما آمن السفهاء ألا إنهم هم السفهاء و لكن لا يعلمون * و إذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا و إذا خلوا إلى شياطينهم قالوا إنا معكم إنما نحن مستهزءون) در حالیکه: (الله يستهزئ بهم و يمدهم في طغيانهم يعمهون * أولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدى فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدين)

اینان تکبر دارند و خود را برتر از دیگران می­دانند، اگر نماز می­خوانند، آن را مایه افتخار خود و دلیل رستگاری خود می­دانند، اگر حجاب دارند، آن را سبب برتری خود می­دانند. این عُجب و غرور برای آن است که تنها به صورت اعمال اکتفا نموده اند و از حقیقت آن غافل شده­اند.

با توجه به این سه گونه می­توان براحتی درباب حجاب برتر سخن گفت. اگر مراد از حجاب برتر همین صورت ظاهر باشد، بی گمان راه را برای بددینی گشوده ایم و در حقیقت شریعت الهی را پاره پاره نموده و هزار تکه اش ساخته ایم. حال آنکه شریعت یک امر واحد بیش نیست و نمی­توان آن را به برتر و پست تر منقسم نمود. اما اگر مراد از حجاب برتر، معنا و باطن حجاب باشد، که همان عفت است، آری میتوان درباب مراتب عفت سخن گفت. باطن حجاب عفت است و عفت خود به اقسامی مانند عفت در کلام، عفت در نگاه، عفت در اندیشه و عفت در همه اعضا و جوارح سخن گفت که در چنین ساحتی به عدد نفوس می­توان قائل به مراتب بود و از برتر و پست تر سخن راند. که جز این هرچه باشد مکر الهیست و آغاز بددینی.

شاید امروز بهتر بتوان به این حقیقت واقف شد که نمی توان با دستور و فرمایش، به بسط ارزشهای دینی و اخلاقی پرداخت. قریب به دو دهه از استعمال عنوان «حجاب برتر» از جانب دستگاههای حکومتی و دولتی می­گذرد، اما آیا هیچ توفیقی در بدست آوردن نتیجه مورد نظر داشته اند؟ آیا متولیان امر توانسته اند با چنین ادبیاتی، حجاب مورد نظر خود را بسط دهند؟ اگر پاسخ منفی است، پس عاقلانه تر آنست که به تبعات منفی چنین لفظ پردازیها و مفهوم­سازیها نیز واقف باشند. عنوان «حجاب برتر» که هیچ ریشه ای در شرع مقدس ندارد، عملا جز ایجاد نفاق و انشقاق میان امت اسلامی نتیجه­ای نداشته است. جامعه اسلامی برغم همه مشکلاتی که دامن گیر آن است، اما جامعه ای با حیا و با عفت است، درست نیست تا با تلقی­های خاص که ریشه در سلایق فردی و نفسانی دارد، آن را به «برتر» و «پست تر» منقسم نماییم. این از مکاید شیطان است که بخواهد زنان نجیب و با عفت جامعه اسلامی را به صرف چادر نگذاشتن، به «پست تر» و «بی­حیایی» متهم سازیم. چنین نگاهی به زنان عفیف و پاکدامن اسلامی، علاوه بر ناکارآمدی در حصول مقصود مورد نظر، تنها بذر نفاق را در سطح جامعه اسلامی می پاشد.